کد مطلب:129724 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

امام و دخترش سکینه
امام حسین (ع) نگاهی به دخترش سكینه كرد كه به گفته ی حسن مثنی همیشه غرق در یاد خدا بـود. حـضـرت دیـد كـه او دور از دیـگر زنان نشسته و گریه می كند. پس اندكی بالای سـرش ایـسـتـاد و او را دلداری داد و بـه شـكـیـبـایـی دعـوت كـرد و بـا زبـان حال چنین می گفت:


عزیز من این آخرین دیدار و وعده ما روز قیامت در كنار حوض كوثر است. گریه را واگذار و آماده اسارت شو و شكیبایی زیبا را پیشه خود كن.

آنگاه كه پیكرم را دیدی كه به خاك افتاده و خون از رگهای بریده ام جاری است، شكیبا باش. [1] .

در ایـن هـنـگـام عـمـر سـعـد گـفـت: وای بـر شـمـا! مـادامـی كـه بـه خـود و اهل و عیالش مشغول است به او حمله كنید؛ كه اگر به شما بپردازد میان میمنه و میسره شما فـرقـی نـمی نهد. سپس مردم حمله كردند و او را زیر باران تیر گرفتند، به طوری كه تـیـرهای بسیاری میان طناب خیمه ها افتاد و چندین تیر، روپوشهای زنان را سوراخ كرد. آنـان وحـشـت كردند و ترسیدند و فریاد برآوردند و وارد خیمه ها شدند و نگاه می كردند تـا بـبـیـنند حسین (ع) چه می كند. امام (ع) همانند شیر خشمگین به آنان حمله كرد و به هر كـس كه می رسید با شمشیر او را می شكافت و می كشت. تیرها از هر سو به سوی او می آمد و حضرت آنها را با سر و سینه اش دفع می كرد.» [2] .

ابـن شـهـر آشـوب گـویـد: «آنـگـاه بـا زنـان وداع كـرد و سـكـیـنـه در آن حال شیون می كرد. امام (ع) او را به سینه چسبانید و می گفت:

ای سكینه بدان كه پس از مرگ من بسیار خواهی گریست.

تا هنگامی كه روح در بدن دارم قلبم را با اشك حسرت مسوزان.

پـس از كـشـتـه شـدن مـن، تـو ای بـهـتـریـن زنـان بـه گـریـه كـردن سـزاوارتـری». [3] .


[1] ايـن ابـيـات از خـطيب شاعر، شيخ مسلم بن محمد علي جابري نجفي است (ر.ك: مقتل الحسين (ع)، مقرّم، ص 227).

[2] مقتل الحسين (ع) مقرّم، 277 ـ 278.

[3] مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 109.